در علم و فضیلت و ادب دریایی
در عصمت و صبر و علم بی همتایی
سجادهی تو شمیم کوثر دارد
تو آینهی حقیقی زهرایی
**
ای روح زلال نور کوثر داری
تو عطر گل یاس پیمبر داری
در حجب و حیا آینهی فاطمه ای
در وقت خطابه شور حیدر داری
**
ای پشت و پناه قافله، چون زینب
همراز نماز نافله، چون زینب
در شام نیفتاده ای از پا، بانو
یک لحظه در این مقابله چون زینب
**
هر چند که بی صبر و قراری بانو
هر چند غریب و داغداری بانو
در کوفهی بی کسی و شام غربت
چون کوه وقار استواری بانو
**
در روز دهم چو شمع افروخته ای
در آتش بی کسی و غم سوخته ای
تا سرحد جان حمایت از مولا را
از مادر خود فاطمه آموخته ای
**
از دیده اگرچه خون دل افشاندی
آن روز تمام کوفه را لرزاندی
ای دخت علی، هیمنهی کوفی ها
می ریخت به هر خطابه که می خواندی
**
آن روز رسیده بود جانت بر لب
می سوخت تمام پیکر تو در تب
پروانه صفت گرم طواف عشقی
ذکر لب خستهی تو زینب زینب
**
آن ماتم بی کرانه را معنا کن
آن غربت جاودانه را معنا کن
یک بار برای زائرانت بانو
تو ضربهی تازیانه را معنا کن
**
شش ماه شبیه روضه خوان می خواندی
از غربت و داغ بی کران می خواندی
از نیزه و قتلگاه و خون می گفتی
از طشت طلا و خیزران می گفتی
یوسف رحیمی